یک شب میان
خاطره هایم قدم زدمحال خوشی برای دل خود رقم زدمبی وقفه از تو گفتم و از عشق دم زدمگشتی دوباره دور و بر آن
حرم زدمآنجا که در وجب وجبش نور جاری استآنجا که گوشه گوشه اش آئینه کاری استدر کوچه ها به سمت حرم رهسپارتربا گام های خسته ولی استوار ترهنگام وصل آمد و دل بی قرارترافتاده باز در طپش بی شمارترمی دانم آخر این هیجان می کشد مرااین اشتیاق پر ضربان می کشد مرااز صحن جامع رضوی پا به پای بادرد می شوم به زمزمۀ آشنای بادپر کرده حجم خالی من را صدای باداین هق هق من است و یا های های بادمرغ دلم رها شده در باد می پریداز صحن قدس سمت گهرشاد می پریدعطر رواق طعنه به بوی بهار زدپرچم نسیم را به تفاخر کنار زدنقاره خانه لطف تو را باز جار زدشب، خیمه بر سر حرمت با وقار زدفواره ای که اوج تو را مبتلاتر استدر اشک هاش گنبد زیبا طلاتر استمن آن مسافرم که در این شب رسیده امبا واژه های سوخته از تب رسیده امدر انعکاس درد محدب رسیده امبا جام رنج های لبالب رسیده اماز راه دور خسته و بی تاب آمدملب تشنه ام که در طلب آب آمدمساقی توئی و باده توئی و سبو توئیآبی به رنگ عشق توئی آبرو توئیجلدم، کبوترم، هدفم کو به کو توئیمقصود من از این همه بق بق بقو توئیاز بام خاطرات حرم جُم نمی خورماز غیر دست های تو گندم نمی خورمسر چشمه های این همه ذوق و قریحه، تومن هم غریب شهر و دیارم، شبیه توحالا رسیده ام به کنار ضریح توچشم انتظار گوشه ی چشم ملیح توامشب اسیر پنجره فولاد کن مرااز غصه های زندگی آزاد کن مراشاعر : سید حسن رستگار
موضوعات مرتبط: امام رضا علیه السلام قاصدک...
ادامه مطلبما را در سایت قاصدک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6ghasedac8b بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 25 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:46